برای دیگر کاربردها، آذربایجان (ابهامزدایی) را ببینید. موقعیت آذربایجان در نقشهٔ ایران و توران در دورهٔ قاجاریه. آذَرْبایْجان (به پارسی میانه: آتورپاتَاکان) (به پارسی باستان: آذَرباذَگان/ آذَربایَگان) (به ارمنی: اَتْرَپَتَکَن) (به سریانی: اَذُربایْغان)[۱] نام منطقهای جغرافیایی در انتهای شمالغربی ایران است که آن را «آذر»، «آذرباد»، «آذربادگان»، «آذرباذگان»، «آذربایگان»، «آذربیجان» و «اَذْرَبیجان» نیز نامیدهاند. این سرزمین از شمال به رود ارس، جمهوری آذربایجان و ارمنستان، از جنوب به استانهای کردستان و زنجان، از شرق به استان گیلان و دریای خزر، و از غرب به ترکیه و عراق محدود شدهاست (شامل ۳ استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و اردبیل) و کمی بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع (دقیقاً: ۱۰۰٬۸۶۱ کیلومتر مربع)[۲] مساحت دارد. شهرهای تبریز[۳]، ارومیه[۳]، اردبیل[۳]، خوی[۳]، مراغه[۳] و مرند[۴]، شهرهای اصلی آذربایجان محسوب میشوند و جمعیت آن در سال ۱۳۹۰ خورشیدی بالغ بر ۸٬۰۵۳٬۶۸۴ نفر بودهاست.[۴][۵] در گذشته این نام به سرزمینی گفته میشده که از شمال به اران، از جنوبغرب به آشور، و از غرب به ارمنستان و ترکیه محدود میشده و پایتخت آن شهر «گنجک» در تخت سلیمان در نزدیکی تکاب بوده که اعراب آن را «کزنا» و یونانیان «گازا» مینامیدهاند.[۶] نام نوشتار اصلی: ریشه نام آذربایجان نام آذربایجان تغییریافته و یا معرب «آتروپاتکان» (مکان آتروپات) است. ریشهٔ این نام به سردار پارسیِ هخامنشیان، «آتروپات» Atropat و آتروپاتگان برمیگردد. به این منطقه در قرنهای ۱۷ و ۱۸ نام «آلبان» و «آران» نیز گفته میشد که احتمالاً هر دو تلفظِ یک نام هستند. «آذر» تغییریافتۀ "آتَر" و «بایجان» تغییریافتۀ "پاتگان" است. (کتاب آذربایجان، چاپ اسکای لین دهلی نو، ۲۰۱۴)[۵] [۷][۸] آتروپات ساتراپ (از نجیب زادگان ) پارسی بود که بخشهای شمال ایران را در زمان حملهٔ اسکندر از اشغال حفظ کرد. [۹][۱۰] در پیماننامههای ترکمانچای و گلستان به بخش شمالیِ رود ارس نام آذربایجان داده نشدهاست.[۱۱][۱۲] تنها در قرن بیستم است که نام آذربایجان و آذربایجانی ماهیت قومی به خود میگیرد.[۱۳] نام آذربایجان در سال ۱۹۱۸ و طی کنگرهٔ حزب مساوات جایگزین نام اصلی و تاریخی قفقاز، اران و آلبانی گردید. این نامگذاری با هدف جدایی آذربایجان ایران انجام شد.[۱۴][۱۵] دولت مساوات در قفقاز نام آذربایجان را از آن جهت بر این مناطق گذاشته که گمان میرفت با برقراری یک جمهوری به نام آذربایجان، آذربایجان ایران و این جمهوری باهم یکی شده و آذربایجان ایران از این کشور جدا شود.[۱۶] در همان زمان مخالفتهایی با این نامگذاری در ایران صورت گرفت. در همین راستا حتی مارکوارت آلمانی به این کار اعتراض کرد که این اعتراض در نشریهٔ «ایرانشهر» ترجمه و چاپ گردید.[۱۷] محمد خیابانی نیز به طور موقت نام «آزادیسِتان» را به آذربایجان ایران اطلاق کرد تا با آذربایجان شوروی تفاوت داشته باشد.[۱۸] پیشینه پیش از اسلام نوشتار اصلی: آتورپاتکان کشف سند ازدواج به شکل سنگ نگاره متعلق به حدود ۱٬۳۵۰ سال پیش از میلاد در بوگازکوی (Boḡazköy) واقع در آناتولی، با ذکر نام پادشاه هیتی و حاکم تمدن میناتی که فرمانروایان سرزمینهایی هستند که مردم در آنجا به الهههای هندی-ایرانی میترا-وارونا، ایندرا و اشوینها متوسل میشوند و به آنها را میپرستند، ظاهراً رسیدن موجی از اقوام هندو-ایرانی را به شمال غرب ایران تصدیق میکند.[۱۹] پیش از آمدن مادها به آذربایجان، میتوان به حکومت مانناییان اشاره کرد. زبان مانناییها روشن نیست؛ اما بخشی از نامهای سرداران آنها آریایی است و در کل، زبان واحدی در بین ماننا حاکم نبود. اما مانناییها بر تحت نفوذ ایرانیشدن قرار داشتند و نامهای ایرانی مانند «دیاکو» و «بغدادتی» و «اودکی» و «ازآ» همگی نامهایی ایرانی هستند که در میان آنها دیده میشود. همچنین در این دوره میتوان به حکومت اورارتویی اشاره کرد که اندکی از بخشهای آذربایجان غربی را شامل میشد.[۲۰] با آمدن اقوام آریایی ماد به فلات ایران، اقوام غیرآریایی با ایشان آمیخته شدند و در یک اتحاد، پادشاهی ماد را به وجود آوردند. آنان تأثیر عمیقی بر تاریخ منطقهٔ آسیای غربی گذاشتند که مهمترین آن نابودکردن حکومت آشور بود. ماد از دو بخش ماد کوچک و ماد بزرگ تشکیل میشد که ماد کوچک همان آذربایجان امروزی است و ماد بزرگ شامل تهران، اصفهان، کرمانشاه و همدان میشود.[۲۱] در زمان هخامنشیان، ماد کوچک (آذربایجان) به عنوان یکی از ساتراپها اداره میشد. در اواخر دوران هخامنشی و همزمان با لشکرکشی اسکندر به ایران، ساتراپ ماد کوچک فردی به نام آتورپات (آذرباد) بود. وی توانست این منطقه را از حملهٔ اسکندر حفظ کند. بعد از آن ماد کوچک به نام او «ماد آتورپات» یا «آتورپاتکان» نامیده شد. در زمان سلوکیان و اشکانیان آذربایجان خودمختاری نسبی داشت که البته اساس کشورداری سلوکیان و پس از آن اشکانیان بر استقلال نسبی استانها استوار بود. در زمان سلوکیان به نظر میرسد خاندان آتورپات همچنان بر آذربایجان حکم میراندند. در زمان اشکانیان وضعیت حکومت آذربایجان چندان روشن نیست ولی میتوان حدس زد مانند دیگر نقاط ایران تحت سیطرهٔ خاندانهای زمیندار (فئودال) با نفوذ و مطیع اشکانیان اداره میشدهاست. مشکل آذربایجان در زمان اشکانیان یورشهای سهمگین آلانها و گرجی از قفقاز بود که باعث ویرانی و غارت فراوان میشد. در زمان ساسانیان آذربایجان اهمیت ویژهای یافت. یکی از سه آتشکدهٔ معتبر ساسانیان، آتشکدهٔ آذرگشنسب در شیز آذربایجان قرار داشت. پادشاهان ساسانی در ایام سختی به زیارت آن میشتافتند و هدایای بسیار تقدیم میکردند. این آتشکده نشانهٔ اتحاد دین و دولت بود و نماد دولت ساسانی به شمار میرفت. در بیشاپور کازرون کتیبهای وجود دارد که نام خاندانهای زمیندار اوایل حکومت ساسانیان در آن ثبت شدهاست. برای آذربایجان از خاندانی به نام «وراز (Varaz)» نام برده شده که گویا محل اقتدار ایشان آذربایجان، اران و ارمنستان بودهاست. در زمان حکومت ساسانیان، مردمان ترکتبار خزر به قفقاز وارد شدند. قباد پدر انوشیروان با تلاش فراوان ایشان را عقب راند و دژهای مستحکمی در دربند قفقار برای جلوگیری از یورشهای آنان بنا کرد. رومیان نیز هرساله مبالغی برای نگهداری این دژها به دولت ساسانی میپرداختند. همچنین در زمان ساسانیان جنگ سرنوشتساز بهرام چوبین با خسرو پرویز در این استان بود که به شکست بهرام انجامید. دیگر رویداد مهم این دوره، واردشدن هراکلیوس امپراتور روم به آذربایجان بود که منجر به ویرانی آتشکدهٔ آذرگشنسب شد. یاقوت حموی مینویسد: «ابن مقفع گفتهاست آذر به زبان پهلوی نام آتش است و بایگان، نگهدار آن که روی هم معنای آن آتشکده یا نگاهدارندهٔ آتش میشود و این درستتر است؛ زیرا آتشکده در این ناحیه بسیار بودهاست... مردم آن نیکورویاند و گونههای ایشان به سرخی مایل است و پوستی لطیف دارند. ایشان را زبان مخصوصی است که آذری گویند و جز خودشان کس آن را نمیفهمد.»[۲۲] پس از اسلام در زمان حملهٔ اعراب در مدارک رومی و ارمنی نام سپهبد و شاهزادهٔ آذربایجان «رستم پسر فرخ هرمز» آورده شده که البته با توجه به متن شاهنامه در بخش نامهٔ رستم فرخزاد به برادرش به نظر میرسد درست باشد: چو نامه بخوانی تو با مهتران برانداز و برساز لشکر بران همی تاز تا آذرآبادگان دیار بزرگان و آزادگان همیدون گله هرچه داری ز اسب ببر سوی گنجور آذرگشسب ساسانیان پیدرپی از اعراب شکست خوردند و در سال ۶۲۲ میلادی در نهاوند (دروازهٔ ماد آتورپات) پیروزان -سردار ایرانی- بار دیگر با عربها مقابل شد. جنگی سخت رخ داد و ایرانیان شکست خوردند. آنگاه آذربایجان در برابر حملهٔ اعراب بی دفاع گشت و اثری از لشکر شاهنشاهی باقی نماند. اعراب به آذربایجان نیز همانند دیگر نقاط ایران سرازیر شدند. به نظر میرسد در سدههای یکم و دوم هجری تعدادشان در آذربایجان زیاد بودهاست. کسروی این امر را به دو دلیل دانستهاست؛ یکی اینکه مردمان آذربایجان بسیار پایداری کردند؛ به گونهای که مسلمانان آذربایجان را به عنوان الاراضی المفتوحه عنوه (سرزمینهای به زور گرفته شده) میشمردند که در فقه حکم خاص دارد و دوم سرسبزی این ایالت. از میان عشیرههای عرب که در سدههای یکم و دوم هجری به آذربایجان وارد شدند، «بنوتغلب»، «یمانیان» و حمدانیان ثبت شدهاست. آذربایجان در سدههای ابتدایی ورود اسلام به ایران از کانونهای عمدهٔ مقاومت و شورش ایرانیان در برابر اعراب و عمال خلیفه بود و مردمانش همهگاه در حال زد و خورد با آنان بودند. معروفترین این قیامها «قیام خرمدینان» در حدود آذربایجان و جبال است. بنیانگذار این قیام «جاوید بن سهل» بود که سپس توسط بابک خرمدین به اوج رسید. ازدواج بابک با دختر «واساک» -یکی از شاهزادگان ارمنی- اتحاد عظیمی را در شمال بر ضد خلافت عباسیان ایجاد کرد. خرمدینان مدت طولانی توانستند در مقابل خلیفه و سرداران عرب مقاومت کنند و چهاربار سپاه بزرگ خلیفه را مغلوب کردند. ورود قبایل ترک حدود آذربایجان در دوران خلافت عباسیان؛ برگرفته از کتاب جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی. در سدههای نخستین اسلامی ترکان ماورای قفقاز -که ایرانیها به آنها خزر میگفتند- مجدداً تلاشهای خود را برای ورود به درون اران و آذربایجان از سرگرفتند و چندین تلاش آنها توسط سپاهیان خلافت عربی عقب رانده شد. در سال ۱۷۸ خورشیدی یک جمع بزرگ از خزرها از گذرگاههای قفقاز به درون اران سرازیر شده و دست به تخریب و کشتار زدند. هارونالرشید «خازم بن خزیمه» را به منطقه فرستاد و او آنها را بیرون راند و دربندهای کوهستانی قفقاز را بازسازی کرد. البته این حملهها را ناشی از تحریکات امپراتوری روم شرقی در جهت ایجاد دردسر برای خلیفه در مرزهای شمالی کشورش هم میدانند و آن را با تلاشهای رومیها برای بازپسگیری ارمنستان و بخشهایی از آناتولی که در اشغال عربهای مسلمان بوده، ارتباط میدهند. نوشتهٔ تارخنویسان سدههای چهارم و پتجم هجری مانند ابوالفضل بیهقی و ابن اثیر نشان میدهد که ترکان غز در اواخر سدهٔ چهارم هجری در آذربایجان بودهاند. سلطان محمود غزنوی این گروه از ترکان را -که در ابتدا هواداری او را میکردند- از آنسوی سیحون به خراسان آورده بود؛ ولی بعدها سر به شورش و نافرمانی گذاشتند. گردیزی مینویسد: «ارسلان به سلطان گفت: این خطا بود که کردی. اکنون که آوردی همه رابکش و یا به من ده، انگشتهای نر ایشان را ببرم تا تیر نتوانند انداخت.» به هر روی ایشان از خراسان رانده شدند و پس از چند سال آوردگی در ایران و زدوخوردهای فراوان در نواحی دیگر به آذربایجان رسیدند. «چامچیان» -تاریخنگار ارمنی- دربارهٔ جنگی که بین ایلات غز و شهریاران محلی آذربایجان (واسپورگان) در سالهای ۴۱۱ و ۴۱۲ هجری در گرفته، مینویسد: «در این سال ترکان که همچون سیل به آذربایگان رسیده بودند، روی به نواحی ارمنستان آورده به واسپورگان درآمدند؛ دست به تاراج و تالان بگشاده، بسیار جاها پایمال ساختند.»[۲۳] همچنین محمدجواد مشکور دربارهٔ آمدن قبایل ترک به آذربایجان چنین مینویسد: «حوادث متناوب یکی بعد از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. بعد از سلجوقیان، دورِ سلسلهجنبانی ترکان آتابای یا اتابکان آغاز و با نفوذ این اقوام و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفتهرفته رو به کاهش نهاد.»[۲۴] در زمان سلجوقیان ترکهای بیشتری به آذربایجان روی آوردهاند. با ادامهٔ تسلط ترکان در دوران اتابکان، باز هم عدهٔ ترکها در آن سرزمین فزونی یافت و زبان ترکی رونق بیشتری گرفت. همچنین حکومت ترکمانان آققویونلو و قراقویونلو و اسکان آنها در آذربایجان، بیش از پیش موجب رونق زبان ترکی و تضعیف زبان آذری گردید. جنگها و عصیانهایی که در فاصلهٔ برافتادن و برخاستن صفویان پیش آمد، سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباشهای ترک نیز مزید بر علت شده و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید.[۲۵] نفوذ بر اران به گفتهٔ عنایتالله رضا، اران بعد از دورهٔ حملهٔ مغول گاه تحت فرمان شروانشاهان و گاه تحت نفوذ فرمانروایان آذربایجان بود.[۲۶] این در حالی است که ریچارد فرای میگوید اران بعد از هجوم مغول، همواره تحت فرمان حکمرانان آذربایجان بودهاست.[۲۷] محدوده آذربایجان در گذر زمان استرابو جغرافینگار یونانی در دفتر یازدهم جغرافی از آلبانیا (اران و شروان دوران اسلامی)، آتورپاتکان و ارمنستان نام میبرد و میگوید که رود ارس از مرز آتورپاتکان در جنوب و ارمنستان در شمال میگذرد.[۲۸] در تاریخ پلینی نیز حدود آتورپاتکان تا رود است و رود ارس از میان ارمنستان کبیر با آتورپاتکان عبور میکند.[۲۹] در زمان ساسانیان، آذربایجان به شکل باستانی آتورپاتکان خوانده شدهاست.[۳۰] در کتیبهٔ شاپور، این منطقه یکی از استانهای ایرانشهر[۳۱] و در کنار ارمنستان، ایبریا (گرجستان امروزی)، آلبانیا (اران و شروان) و بلاشکان حساب شدهاست.[۳۲] ابن فقیه همدانی در کتاب «البلدان» در سدهٔ سوم هجری، حدود آذربایجان را اینگونه شرح میدهد: «آذربایجان از یکسو رود ارس و از سوی دیگر مرز زنجان و حدود دیلمستان و طارم و گیلان را شامل میشود.»[۳۳] ابن رسته نیز در کتاب «اعلاقالنفیسه» و در همین سده، حدود آذربایجان را اینچنین نوشتهاست: «اردبیل، مرند، باخروان، ورثان و مراغه.»[۳۴] اصطخری دیگر جغرافیدان سدهٔ سوم هجری در کتاب المسالک و الممالک ذیل فصلی تحت عنوان «ذکر ارمنیه و اران و آذربایجان» از شهرهای آذربایجان چنین یاد کردهاست: «اردویل، مراغه، اورمیه، میانه و خونه، بروانان، دیرخقان، سلماس، نشوی، مرند، برزند، ورثان، موقان، جابروان و واشنه.» به نوشتهٔ وی: «حدود آذربایجان از تارم تا حدود زنگان تا دینور تا حلوان تا شهرزور تا دجله و به حدود ارمینیه بازگردد.»[۳۵] ابن حوقل در کتاب «صورةالارض» در سدهٔ چهارم هجری، شهرهای مراغه، تبریز، ارومیه، خوی، سلماس، برکری، اردبیل، داخرقان، اشنه، میانج، مرند و برزند را جزء شهرهای مهم آذربایجان ذکر کردهاست.[۳۶] در کتاب حدود العالم نیز -که تألیف همین سدهاست- مناطق اران، ارمنستان و آذربایجان جدا از هم ذکر شدهاند.[۳۷] محمد مقدسی -دیگر جغرافیدان سدهٔ چهارم هجری- در حالی که بین مناطق اران، ارمنستان و آذربایجان تفاوت قائل میشود، سلماس، ارومیه، مراغه و خوی را جزء ارمنستان شمرده[۳۸] و رسبه، تبریز، جابروان، خونج، میانج، سراة، بروی، ورثان، موقان، میمذ و برزند را جزء شهرهای آذربایجان ذکر کردهاست. زکریای قزوینی در سدهٔ هفتم هجری و در کتاب «آثارالبلاد و اخبارالعباد»، آذربایجان را سرزمینی پهناور بین اران و کوهستان میداند و میگوید شهرها، روستاها، کوهها و رودخانهها در آن سرزمین بسیار است.[۳۹] حمدالله مستوفی نیز در همین سده از ۹ تومان بلاد اداری آذربایجان در دوران ایلخانان اینگونه یاد میکند: «بلاد آذربایجان 9 تومان است ، بیست و هفت شهر دارد در بیشتر مناطق این مملکت هوا سرد و در بعضی مناطق ملایم است ، حدودش با ایالت عراق عجم ، موغان ، گرجستان ، ارمن و کردستان پیوسته، طولش از باکو تا خلخال 95 فرسخ، عرضش از بجروان تاسیپان 55 فرسخ میباشد.[۴۰]یکم تومان تبریز (شامل تبریز، اوجان و طسوج)، دوم تومان اردبیل (شامل اردبیل و خلخال)، سوم تومان پیشگین (شامل پیشگین، خیاو اوناد، ارجاق، اهر، تکلفه و کلئبر)، چهارم تومان خوی (شامل خوی، سلماس، ارومیه و اشنویه)، پنجم تومان مراغه (شامل مراغه، دهخوارقان و نیلان)، هفتم تومان مرند (شامل مرند، دزمار، زنگیان، ریوز و گرکر)، هشتم تومان نخجوان (شامل نخجوان، اردوباد، آزاد و ماکویه).»[۴۱] . در کتاب بستانالسیاحه نوشتۀ زینالعابدین شیروانی حدود آذربایجان چنین آمدهاست: " ... محدود است از طرف شمال به ولایت موغان و شیروان و جبال البرز و از سمت جنوب به عراق عجم و کردستان و از جانب مشرق به دیار خلخال و گیلان و طالش و دیلم و از جانب مغرب به بلاد ارمن و گرجستان . "[۴۲] در ترجمهٔ فارسی کتاب یاقوت حموی (سدهٔ هفتم هجری) چنین آمدهاست: «حدود آذربایجان از بردعه تا مشرق تا از زنجان در مغرب و از سمت شمال به سرزمینهای دیلم، جیل (گیلان) و طرم (طارم) است. و او (آذربایجان) اقلیم بزرگ و وسیعی است و از شهرهای مشهورش تبریز امروزه مرکز و بزرگترین شهر آذربایجان است و قبلاً مرکز آن مراغه بود و از شهرهایش خوی، سلماس، ارومیه، اردبیل، مرند و غیرهاست.»[۴۳] محمدجواد مشکور باور دارد یاقوت در مورد تعیین حدود آذربایجان دچار اشتباه شده و عبارت وی را چنین تصحیح کردهاست: «حد آذربایجان از شمال بردعه از شرق بلاد، دیلم و گیلان و از مغرب از زنجان از جنوب بلاد طارم و زنجان است.»[۴۴] برپایهٔ این گفتهٔ یاقوت، بخشی از اران تا بردع نیز جزو آذربایجان بودهاست؛ ولی در کتاب دیگر خود «گزیدهٔ مشترک» رود ارس را مرز میان آذربایجان و اران دانستهاست.[۴۵] گاهی زنجان را نیز به عنوان بخشی از آذربایجان به حساب میآورند. حسین آلیاری برپایهٔ نوشتهٔ جغرافیدانان و گردشگران اسلامی، حدود آذربایجان را اینطور مینویسد: «تبریز، اردبیل، مراغه، خنج، ورثان، سیر، میانج، برزه، ارومیه، جابروان، خوی، مرند، گلسره، باجروان، برزند، سلماس، شیز، سلق، نریز، سندبابا، سابرخاست، سراو، ماینهرج، بذ، میمذ، نیر و زنجان.»[۴۶] ایران حدود و مرز آذربایجان در طول تاریخ از دید جغرافیدانان و جهانگردان متفاوت بودهاست. نقشههای موجود از سدههای پیش از سدهٔ بیستم، آن را جنوب ارس ترسیم کردهاند.[۴۷] بنابر نظر سویچسکی در منابع کتبی به ندرت اران با آذربایجان یکی شمرده شدهاست.[۴۸] منابعی نیز اران را جزء ارمنستان شمردهاند.[۴۹] بنابر نظر گروهی از دانشمندان، اطلاق نام آذربایجان به حاکمیت دولت مساوات برای جمهوری نوین آذربایجان، یک امر سیاسی برای جدایی آذربایجان تاریخی (آذربایجان ایران) بودهاست[۵۰][۵۱][۵۲] و آذربایجان تاریخی را شامل نمیشود.[۵۳] بنابر نظر بورنوتیان در دورهٔ صفویان به خاطر گرفتن مالیات، برخی از سرزمینهای شمال ارس جزء آذربایجان حساب میشد. اما این رسم در سدهٔ هجدم و نوزدهم میلادی به تدریج از بین رفت و برای تاریخنگاران مسلمان محلی قفقازی -مانند میرزا جمال جوانشیر و میرزا آدیگوزلبگ- و سایر تاریخنگاران این منطقه، آذربایجان واقع در جنوب ارس بودهاست.[۵۴] همچنین بنابر نظر مایکل کروسانت، بخشهایی از اران جزء ارمنستان نیز به شمار آمدهاست.[۵۵] احمد کسروی معتقد است: «در قرنهای نخستین اسلام که تازیکان در همهجای ایران رشتهٔ فرمانروایی را در دست داشتند، اران بیشتر تابع آذربایجان بود و کسی که به عنوان والی برای هردو از شام یا بغداد فرستاده میشد، در آذربایجان مینشست. گاهی ارمنستان نیز تابع آنجا بود... از اینجاست که از این سه سرزمین یکجا و باهم یاد میشد.»[۵۶] به عقیدهٔ عباس زریاب خویی، دلیل این تناقض در مورد مرز شمالی آذربایجان در سدههای چهارم و پنجم هجری تا زمان یاقوت حموی (سدهٔ هفتم قمری)، تسلط مسلمانان بر سراسر آذربایجان و اران و مسلمانشدن اهالی این دو سرزمین است و به همین جهت، جغرافینگاران حدود اران و آذربایجان را گم کردند و از اینرو گاهی حد شمالی آذربایجان را تا قسمتهای خیلی شمالیتر رود ارس بالا بردهاند.[۵۷] پس از مهاجرت ترکان سلجوقی به آذربایجان و اران، از بینرفتن زبانهای بومی، گسترش زبان ترکی و پس از آن رواج مذهب شیعه در دوسوی رود ارس و در هر دو سرزمین باعث پیوند هرچه بیشتر مردم این مناطق گردید و نام اران تحتتأثیر نام آذربایجان -که معروفتر بود- قرار گرفت. به گونهای که واسیلی بارتلد معتقد است در این زمان اران بدون واسطه به آذربایجان ملحق شد.[۵۸] بنابر نظر چند پژوهشگر در حقیقت در سدههای گذشته و نقشههای پیش از سال ۱۹۱۸ میلادی، هیچگاه بخشی که هماکنون جمهوری آذربایجان نامیده میشود، نام آذربایجان برخود نداشته و همیشه قسمت جنوبی رود ارس -که هماکنون در ایران قرار دارد- آذربایجان نامیده میشده و قسمتهای شمالغربی رود ارس آلبانیا و سرزمینهای شمالشرق رود ارس شروان نام داشتهاست و در دوران شوروی نام آذربایجان بر این مناطق گذاشته شد.[۵۹][۶۰][۱۶] در جغرافیای دوران اسلامی، اکثراً اران و شروان دو ناحیهٔ جداگانه از هم حساب میشوند و شروان از دورهٔ خلافت عباسیان تا دورهٔ صفویان زیر سلطهٔ حاکمان محلی به نام شروانشاهان بودهاست.[۶۱] بنابر نظر ولادیمیر مینورسکی، جمهوری آذربایجان از لحاظ تاریخی نامش آلبانیای قفقاز بودهاست و در دوران اسلامی به آن اران میگفتند.[۶۲] ابن حوقل با ارائهٔ تصویر جداگانه از سه ناحیهٔ ارمینیه، آذربایجان و اران در اثر خود، رود ارس را مرز میان آذربایجان و اران دانستهاست. او شهرهای برذعه، جنزه، شمکور، شماخیه، شروان، شابران، قبله و شکی را از سرزمین اران و شهرهای اردبیل، داخرقان، تبریز، سلماس، خوی، برکری، ارومیه، مراغه، اشنه، میانج، مرند، برزند را جزء آذربایجان معرفی کردهاست.[۶۳] قفقاز بنابر نظر واسیلی بارتلد، نام آذربایجان از آن جهت بر مناطق قفقاز گذاشته شد که گمان میرفت با برقراری یک جمهوری جدید به نام آذربایجان، آذربایجان ایران و این جمهوری نوبنیاد باهم یکی شده و آذربایجان ایران از این کشور جدا شود.[۶۴] وی میگوید: «نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان از آن جهت انتخاب شد که گمان میرفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند... نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد. هرگاه لازم باشد نامی انتخاب شود که بتواند سراسر جمهوری آذربایجان را شامل گردد، در آن صورت میتوان نام اران را برگزید.»[۶۵] در همان زمان مخالفتهایی با این نامگذاری در ایران انجام شد[۶۶] و افراد و رسانهها، محمد خیابانی، روزنامهٔ جنگل و روشنفکران آذربایجانی ایرانی، واکنش منفی به این نامگذاری نشان دادند.[۶۷][۶۸] ولادیمیر مینورسکی میگوید که این نامگذاری دولت مساوات در زمان نوریپاشا انجام گرفت.[۶۹] در همین راستا یوزف مارکوارت یک مقاله نوشت که در نشریهٔ «ایرانشهر» ترجمه و چاپ گردید:[۱۷][۷۰] «پیش از همه لازمست که حکومت ایران با استناد تمام عناصر ملت ایرانی بدون تفریق زبان و مذهب برضد اسعتمال نام آذربایجان که جمهوریت تاتار قفقازی برخلاف حقیقت علمی و بدون استحقاق به خود چسپاندهاست، یک اعتراض سختی و قطعی به عمل بیاورند. در صفحات تاریخ به قدری کافی ثابت و مبرهنست که آذربادگان و یا آذربایجان -که عربها آذربیجان نوشتهاند- در تمام ازمنهٔ تاریخی در شمال ایران تا رود ارس امتداد داشت و در ابتدا قسمتی از ایالت شمالی ایران یعنی مدی را تشکیل میدادهاست. این قسمت از ایالت مدی در زمان استیلای ایران از طرف اسکندر در زیر ادارهٔ ساتراپ یعنی حاکم آن زمان که آتورپات (آذرباد) نام داشت، دم از استقلال میزد و از نام این ساتراپ آتورپاتکان یا آذربادگان نامیده میشد. گرچه یکی از جانشینان آتورپات که آرتابازان نام داشت حوزهٔ حکومت خود را وسعت داده و از شمال و شمالغربی تا کوههای قفقاز و تا گرجستان رسانید؛ ولی این توسیع مملکت موقتی بود زیرا پس از تأسیس سلطنت ارمنستان شرقی از طرف آرتاکسیس باز آن قسمت پس داده شد. و اما مملکتی که در شمال رود ارس بود و امروز اکثر اهالی آن تاتار هستند، در زمان قدیم آلبانی نامیده میشد که به زبان پارسی میانه یعنی پهلوی و به سریانی اران (به تشدید را) میگفتند و در کتب مورخین عرب نیز الران مذکور است. این تعبیر در تاریخ زندگانی شاه اسماعیل و در تاریخ کردستان تألیف شرفالدین بتلیسی پیش میآید. دولت روس بدبختانه این تعبیر تاریخی یعنی اران را به کار نبردهاست؛ در صورتی که بعضی نامهای دیگر تاریخی را مانند فرغانه و غیره چنانکه هم میبایست نگهداشت. این دو مملکت اران و آذربایجان که اولی در شمال و دویمی در جنوب رود ارس واقع است با استثنای گوشهٔ شرقی آن یعنی شیروان امروزی از حیث روابط نژادی اساساً و به کلی متفاوت هستند و تا عهد مغولها هریک از اینها تاریخ جداگانهٔ مخصوص برای خود داشتهاست. و بدینجهت باید هریک از اینها علاحده به زیر تدقیق و تحقیق گذاشته شود...»[۱۷][۷۱] احمد کسروی در شهریاران گمنام مینویسد: «شگفت است که آران را اکنون «آذربایجان» میخوانند؛ با آنکه آذربایجان یا آذربایگان نام سرزمین دیگریست که در پهلوی آران و بزرگتر و شناستر از آن میباشد و از دیرینزمان که آگاهی در دست هست، همواره این دو سرزمین از هم جدا بوده و هیچگاه نام آذربایجان بر آران گفته نشدهاست. ما تاکنون ندانستهایم که برادران آرانی ما که حکومت آزادی برای سرزمین خود برپا کرده و میخواستند نامی نیز بر آنجا بگذارند، برای چه نام تاریخی و کهن خود را کنار نهاده، دست یغما به سوی آذربایگان دراز کردند؟ و چه سودی را از این کار شگفت خود امیدوار بودند؟ این خردهگیری نه از آنست که ما برخاسته آذربایگانیم و تعصب بوم و میهن خود نگه میداریم. چه آذربایگان را از این کار هیچگونه زیان نیست؛ بلکه از اینست که برادران آرانی ما در آغاز زندگانی ملی و آزاد خود، پشتپا به تاریخ و گذشتهٔ سرزمینشان میزنند و این خود زیانی بزرگ است. و آنگاه تاریخ مانند چنین کار شگفت سراغ ندارد!»[۷۲] محمدجواد مشکور نیز در این باره نوشتهاست: «ایالت اران که در دوران اسلامی به این نام مشهور بود، از زمان ترکان قراقویونلو و آققویونلو تا جنگ جهانی اول قراباغ... خوانده میشد. پس از شکست روسیهٔ تزاری، مردم آن ناحیه دعوی استقلال کرده، در سپتامبر سال ۱۹۱۸ میلادی حکومتی به نام آذربایجان تحت نفوذ دولت عثمانی تشکیل دادند. غرض از این نامگذاری این بود که از ضعف دولت مرکزی ایران در اواخر قاجاریه استفاده کرده، آذربایجان ایران را -که مردم آن مانند اهالی قرهباغ به لهجههای ترکی سخن میگفتند- با آذربایجان ساختگی به هم پیوند داده و در دوسوی رود ارس حکومتی تحت نفوذ عثمانی تشکیل دهند؛ ولی ترکان به زودی شکستخورده و امپراتوری عثمانی تجزیه شد.»[۷۳] جغرافیا نوشتار(های) وابسته: تغییر نامهای جغرافیایی ایران توسط ترکها و مغولها جنگلهای مهگرفتۀ ارسباران آذربایجان در شمال غربی ایران و در محل تلاقی رشته کوه البرز و زاگرس واقع شدهاست و سرزمینی عمداتا کوهستانی است. رودهای آذربایجان بیشتر در حوزه آبریز دریاچه ارومیه و دریاچه خزر جاریاند. آب و هوای اکثر مناطق غرب و شمالغرب آذربایجان مرطوب مدیترانه ای و در نواحی جنوبی مدیترانه ای با تابستان گرم است.[۷۴] قرار گرفتن در مسیر اروپا موقعیت سوقالجیشی ویژه ای به این منطقه دادهاست. دریاچه ها دریاچه ارومیه بزرگترین دریاچه در محدودۀ آذربایجان و ایران است که در بین استانهای آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی واقع شدهاست. این دریاچه در سالهای اخیر با مشکل کمآبی و خطر خشک شدن کامل مواجه بودهاست. دریاچه شورابیل این دریاچه در جنوب شهر اردبیل واقع است. دریاچه قوریگل دریاچه آب شیرین در دامنۀ کوه سهند و در نزدیکی شهر بستانآباد واقع شدهاست. دریاچه ارومیه. دریاچه مارمیشو. دریاچه نئور. ناهمواریهای طبیعی آذربایجان در محل تلاقی دو رشته کوه بزرگ فلات قاره ایران یعنی زاگرس و البرز قرار دارد و بلند ترین قلههای آذربایجان عبارتند از قلههای آتشفشانی سبلان در استان اردبیل و سهند در استان آذربایجانشرقی. دریاچه دهانه آتشفشان در نزدیکی قله سبلان قله کوه سهند رودها رودهای حوزۀ آبریز دریاچۀ ارومیه زرینهرود، سیمینهرود، تلخهرود، قادر، باراندوز، شهرچای، نازلو و زولا هستند. رودهای حوزۀ دریاچۀ خزر ارس و قزلاوزن (شاخهای از سفیدرود) هستند. رود ارس، طولانیترین و پرآبترین رود آذربایجان، در نزدیکی شهر جلفا زرینهرود، پرآبترین رود آب شیرین حوزۀ آبریز دریاچۀ ارومیه آجیچای، بزرگترین رود حوزۀ آبریز دریاچۀ ارومیه جلگه جلگۀ مغان در شمالشرق آذربایجان و در نزدیکی دریاچۀ خزر، بزرگترین جلگۀ آذربایجان است.[۷۵] دیگر جلگههای آذربایجان در ساحل دریاچۀ ارومیه و در محل تلاقی رودهای آجیچای، زرینهرود و شهرچای در شرق، جنوب و غرب دریاچۀ ارومیه واقعاند. مردم زبان امروزه زبان روزمرۀ گفتاری در اکثر مناطق آذربایجان، ترکی آذربایجانی است. تاریخچۀ گویش این زبان در آذربایجان بهروشنی معلوم نیست، این زبان در دربار برخی از سلسلههای حکمران در ایرانزمین، مانند قراقویونلو و آققویونلو تا صفویان، افشاریان و قاجاریان رایج بودهاست. ولادیمیر مینورسکی معتقد است در گذشته مردم آذربایجان به چندین گویش صحبت میکردند. به استناد محمد مقدسی به ۷۰ زبان در اطراف اردبیل صبحت میشد. هنوز هم در نزدیکی جلفا و سهند به این زبان سخن گفته میشود.[۷۶] ابن ندیم و یاقوت حموی نیز آذربایجان را جزء مناطق فهله دانسته و زبانش را فهلوی خواندهاند.[۷۷] نژاد آذربایجانیها بسیار به سایر ایرانیان قرابت دارند و گرچه زبانشان ترکی است، ولی دیانای ساکنان بومی منطقه تفاوت چندانی با با دیگر نقاط ایران ندارند[۷۸]. بر مبنای یک مقاله منتشر شده در سال ۲۰۱۳، که مقایسهای است در مورد ساختار ژنتیکی ۳۵۲ ایرانی، با وجود اینکه تنوع ژنتیکی کل ایرانیان بسیار بالا است، اما آذریهای ایرانی نسبتاً قرابت ژنتیکی نزدیکتری با مردم گرجستان در مقایسه با قشقاییهای ترکزبان و فارسیزبانان دارند. این مقاله اشاره میکند که آذریهای ساکن جمهوری آذربایجان، گروه کاملاً مجزایی با آذریهای ایران تشکیل میدهند، و بین فارسیزبانان و اهالی ترکیه قرار میگیرند.[۷۹] در واقعیت امر مذهب شیعه آذربایجانیها را از دیگر ترکزبانان -که سنی هستند- متمایز میگرداند و در طول زمان باعث قرابت فرهنگی در ایران شدهاست. فرهنگ و هنر موسیقی عاشیقها با لباس محلی درحال اجرای موسیقی فولکلور، نوروز ۱۳۹۰، تبریز موسیقی آذربایجانی الهامگرفته از موسیقی ایرانی، ترکی و عربی است. این موسیقی اغلب با آوازهای رزمی، بزمی و عاشقانه همراهی میشود. دو بخش اصلی موسیقی آذربایجانی شامل سنتی یا مُقام و فولکلور یا عاشیقی است. موسیقی مقام اغلب با سازهای تار آذربایجانی، کمانچه آذربایجانی، قره نی و سایر سازهای آذربایجانی اجرا میشود. کتابت و فرموله نمودن موسیقی مقام در بعد از جنگ جهانی دوم در اتحاد جماهیر شوروی انجام شدهاست. از موسیقی دانان مشهور آذربایجانی میتوان به عزیر حاجیبیگف و علی سلیمی اشاره نمود. موسیقی عاشقی موسیقی مردمی (فولکلور) است که اغلب توسط دوره گردان روستایی در زمستانها که کار کشاورز متوقف میشد با ساز باقلما بههمراه اشعار سروده خود عاشیق اجرا میشد. در سالهای اخیر موسیقی عاشقی توسط دولت ایران تشویق شدهاست. ادبیات زادگاه بسیاری از شاعران و ادیبان ایرانی آذربایجان است که برخی از مشهورترین آنان عبارتند از عمادالدین نسیمی، محمدحسین شهریار، غلامحسین ساعدی و صمد بهرنگی. آثار بسیاری از این ادیبان به زبانهای ترکی آذربایجانی، فارسی، و عربی است. همچنین برخی از شاعران و ادیبان ایرانی مانند صائب تبریزی دارای اصالتی آذربایجانیاند و یا همانند مولانا بخشی از زندگی خود را در این سرزمین گذرانده اند و برخی از آثار خود را در این سرزمین ایجاد نموده اند. همچنین از سرزمین آذربایجان در برخی از ادبیات کهن فارسی به عنوان یکی از بخشهای اصلی ایران، به نیکی یاد شدهاست. از ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی: گزیده هرچه در ایران بزرگان زآذربایگان و ری و گرگان نظامی گنجوی: از آنجا به تدبیر آزادگان بیامد سوی آذرآبادگان شاهنامهٔ فردوسی: به یک ماه در آذرآبادگان ببودند شاهان و آزادگان همه ویژه گردان آزادگان بیامد سوی آذرآبادگان اقتصاد صنایع سنگین آذربایجان یکی از قطب ها صنعتی ایران محسوب میشود. عمده صنایع در آذربایجان در اطراف شهرهای بزرگ واقع شده اند که شامل اند بر ماشین سازی٬ خودرو٬ سیمان٬ نفت و پتروشیمی٬ صنایع دارویی و شیمیایی٬ و صنایع غذایی. چند نمونه از بزرگترین صنایع در این منطقه شامل است بر: تراکتور سازی تبریز٬ ماشین سازی تبریز٬ پالایشگاه تبریز٬ پتروشیمی تبریز٬ ایران خودرو تبریز. کشاورزی نظر به پر بارش بودن بسیاری از نواحی آذربایجان در مقایسه با بسیاری از نقاط فلات ایران٬ کشاورزی در این منطقه رونق بیشتری دارد. محصولات کشاورزی شامل غلات گندم و نیز محصولات باغیاند. صنایع دستی بسیاری از مردمان آذربایجان از طریق صنایع دستی امرار معاش میکنند. مهم ترین صنعت دستی در آذربایجان فرشبافی میباشد. ازجملۀ آنها فرشهای اردبیل، تبریز و هریس دارای شهرت جهانی هستند. نقرهکاری و قلمزنی از دیگر صنایع دستیِ مرسوم در این منطقه است. فرش اردبیل فرش تبریز فرش هریس فرش زنجان گلیم شاهسون نمایشگاههای تجاری همه ساله نمایشگاههای تجاری متعددی در منطقۀ آذربایجان برگزار میشوند که بزرگترین آنها نمایشگاه بینالمللی ایران است که هر سال در اواخر مردادماه در محل دائمی نمایشگاههای بینالمللی آذربایجان در شهر تبریز برگزار میشود.[۸۰] دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی در دهههای اخیر همچون سایر نقاط ایران آموزش و پژوهش مورد توجه فراوان قرار گرفتهاست. تاریخچه اولین مؤسسات آموزشی در این منطقه را شاید بتوان به شروع کار ربع رشیدی در اواخر قرن سیزدهم میلادی نسبت داد.[۸۱] در دوران معاصر روند تحصیلات عالی در اواخر قرن نوزدهم میلادی با موسسه جوزف کاکرن برای آموزش پزشکی در محل فعلی دانشگاه ارومیه شروع شد که با مرگ دکتر کاکرن این موسسه نیز تعطیل شد.[۸۲] در سال بعد از جنگ جهانی دوم و در دوران حکمرانی حکومت خودمختار آذربایجان آموزش عالی مدرن با شروع به کار دانشگاه تبریز جان تازه ای گرفت.[۸۳] به تدریج با افزوده شدن دانشگاههای ارومیه٬ زنجان و اردبیل٬ موسسات آموزش عالی و تحقیقاتی توسعه یافتند. امروزه تعدادی از دانشگاههای دولتی پیشرو در منطقه آذربایجان شاملاند بر دانشگاه تبریز دانشگاه ارومیه دانشگاه زنجان دانشگاه محقق اردبیلی دانشگاه صنعتی سهند دانشگاه شهید مدنی آذربایجان دانشگاه هنر اسلامی تبریز دانشگاه صنعتی ارومیه تقسیمات کشوری جایگاه استانهای آذربایجان در نقشهٔ ایران شامل استان زنجان جایگاه استان آذربایجان در نقشهٔ ایران بدون در نظر گرفتن استان زنجان آذربایجان از چهار استان آذربایجانشرقی، آذربایجانغربی، اردبیل، و زنجان تشکیل یافتهاست و پرجمعیت ترین شهرهای آذربایجان شامل تبریز، ارومیه، زنجان، اردبیل و خوی میباشد.[۸۴][۸۵] در برخی مراجع استان زنجان جزو آذربایجان محسوب نشدهاست.[۴] آذربایجانیهای ایران دارای جمعیتی بالغ بر ۱۵ میلیون نفرند که این جمعیت ۸۵ درصد کل جمعیت ترکزبانان ساکن در ایران است. بسیاری از آذربایجانیهای مقیم چهار استان یادشده هستند، هرچند تعداد زیادی از آذریها در شهرهای تهران و کرج و همچنین در مناطق همجوار استانهای آذربایجان در استانهای همدان و قزوین زندگی میکنند. براساس سرشماری کشوری در سال ۱۳۹۰ خورشیدی، جمعیت برخی از شهرهای آذربایجان به ترتیب زیر است (شایان ذکر است که اقلیت قابل ملاحظهای از ساکنان استان آذربایجانغربی کُرد هستند):[۸۶] رتبه نام شهرستان نام استان جمعیت (نفر) رتبه در استان ۱ تبریز آذربایجان شرقی ۱٬۶۹۵٬۰۹۴ ۱ ۲ ارومیه آذربایجان غربی ۹۶۳٬۷۳۸ ۱ ۳ اردبیل اردبیل ۵۶۴٬۳۶۵ ۱ ۴ خوی آذربایجان غربی ۳۵۴٬۳۰۹ ۲ ۵ میاندوآب آذربایجان غربی ۲۶۰٬۶۲۸ ۳ ۶ مراغه آذربایجان شرقی ۲۴۷٬۶۸۱ ۲ ۷ مرند آذربایجان شرقی ۲۳۹٬۲۰۹ ۳ ۸ بوکان آذربایجان غربی ۲۲۴٬۶۲۸ ۴ ۹ مهاباد آذربایجان غربی ۲۱۵٬۵۲۹ ۵ ۱۰ سلماس آذربایجان غربی ۱۹۲٬۵۹۱ ۶ ۱۱ میانه آذربایجان شرقی ۱۸۵٬۸۰۶ ۴ ۱۲ پارسآباد اردبیل ۱۷۳٬۱۸۲ ۲ ۱۳ مشگینشهر اردبیل ۱۵۱٬۱۵۶ ۳ ۱۴ اهر آذربایجان شرقی ۱۵۰٬۱۱۱ ۵ ۱۵ سراب آذربایجان شرقی ۱۳۱٬۹۳۴ ۶ ۱۶ بناب آذربایجان شرقی ۱۲۹٬۷۹۵ ۷ ۱۷ شبستر آذربایجان شرقی ۱۲۴٬۴۹۹ ۸ ۱۸ پیرانشهر آذربایجان غربی ۱۲۳٬۶۳۹ ۷ ۱۹ نقده آذربایجان غربی ۱۲۱٬۶۰۲ ۸ ۲۰ سردشت آذربایجان غربی ۱۱۱٬۵۹۰ ۹ ۲۱ آذرشهر آذربایجان شرقی ۱۰٬۷۵۷۹ ۹ ۲۲ ملکان آذربایجان شرقی ۱۰۶٬۱۱۸ ۱۰ ۲۳ اسکو آذربایجان شرقی ۹۸٬۹۸۸ ۱۱ ۲۴ بستانآباد آذربایجان شرقی ۹۴٬۹۸۵ ۱۲ ۲۵ خلخال اردبیل ۹۲٬۳۳۲ ۴ ۲۶ شاهیندژ آذربایجان غربی ۹۱٬۱۱۳ ۱۰ ۲۷ ماکو آذربایجان غربی ۸۸٬۸۶۳ ۱۱ ۲۸ گرمی اردبیل ۸۴٬۲۶۷ ۵ ۲۹ تکاب آذربایجان غربی ۷۸٬۱۲۲ ۱۲ ۳۰ اشنویه آذربایجان غربی ۷۰٬۰۳۰ ۱۳ ۳۱ هریس آذربایجان شرقی ۶۷٬۸۲۰ ۱۳ ۳۲ عجبشیر آذربایجان شرقی ۶۶٬۷۴۶ ۱۴ ۳۳ نمین اردبیل ۶۱٬۳۳۳ ۶ ۳۴ هشترود آذربایجان شرقی ۶۰٬۸۲۲ ۱۵ ۳۵ جلفا آذربایجان شرقی ۵۵٬۱۶۶ ۱۶ ۳۶ بیلهسوار اردبیل ۵۳٬۷۶۸ ۷ ۳۷ شوط آذربایجان غربی ۵۲٬۵۱۹ ۱۴ ۳۸ کلیبر آذربایجان شرقی ۴۸٬۸۳۷ ۱۷ ۳۹ چالدران آذربایجان غربی ۴۶٬۳۹۸ ۱۵ ۴۰ ورزقان آذربایجان شرقی ۴۵٬۷۰۸ ۱۸ ۴۱ چایپاره آذربایجان غربی ۴۳٬۲۰۶ ۱۶ ۴۲ پلدشت آذربایجان غربی ۴۲٬۰۷۱ ۱۷ ۴۳ خداآفرین آذربایجان شرقی ۳۴٬۹۷۷ ۱۹ ۴۴ چاراویماق آذربایجان شرقی ۳۲٬۷۴۵ ۲۰ ۴۵ کوثر اردبیل ۲۶٬۱۹۸ ۸ ۴۶ نیر اردبیل ۲۳٬۶۵۶ ۹ ۴۷ سرعین اردبیل ۱۸٬۲۳۱ ۱۰ |
About us|Jobs|Help|Disclaimer|Advertising services|Contact us|Sign in|Website map|Search|
GMT+8, 2015-9-11 20:13 , Processed in 0.163227 second(s), 16 queries .